بهار، واپسین غول جریان کلاسیک شعر فارسی بود
به گزارش پایگاه اینترنتی مأوا، خبرنگاران ؛ امروز، 18 آذر، یکصدوسی و پنجمین سالروز تولد محمدتقی بهار، ملقب به ملک الشعرا، شاعر، نویسنده، روزنامه نگار، تاریخ نگار و سیاست مدار است.یحیی آرین پور در کتاب از از صبا تا نیما می نویسد: بهار ادبیات فارسی را نخست نزد پدرش آموخت و از هفت سالگی آغاز به سرودن شعر کرد. بهار از چهارده سالگی به اتفاق پدرش در مجامع آزادی خواهان حاضر شد و به واسطه انس و الفتی که با افکار تازه پیدا کرده بود به مشروطه و آزادی دل بست. دو سال پس از مرگ پدر در سال 1324ه.ق که مشروطیت در کشور مستقر شد، بهار بیست ساله در جمع مشروطه خواهان خراسان درآمد.
سروش مظفرمقدم، نویسنده، منتقد ادبی و از چهره های ادبی خراسان معتقد است که جریان مشروطه و ورود به جهان تازه، باعث شکوفایی ادبیات و دوری گزینی از مضامین کهنه، مدح نامه ها یا مضامین تکراری سلکی و عاشقانه-عرفانی شده است و می گوید: بهار با حفظ صلابت زبان و سبک خراسانی در اشعارش، با آغوش باز به سوی این جها ن تازه رفت. او توانست ضمن حفظ دیرینه زبانی و سبکی، در قصائد قطعات و حتا غزلیاتش، مضامین نو و به روزی را خلق کند.
ملک اشعرای بهار به واسطه مطالعات گسترده، آشنایی با زبان روزنامه نگاری و حضور در عرصه سیاسی به واسطه فعالیت های ژورنالیسی و سیاسی، در پیشبرد راهی که شاعران و نویسندگان هم عصر و بعد از او در شکل گیری جریان ادبی معاصر داشتند، نقش بسزایی داشت، پس باید بیشتر از اون خواند و دانست.
ملک الشعرای بهار به دلیل گستره فعالیت هایش علاوه بر سرایش شعر، در تاریخ معاصر شخصیت مطرحی است. روزنامه نگاری، تاریخ نگاری و سیاست مداری، از جمله فعالیت های این چهره ادبی به شمار می آید. این مساله را چطور ارزیابی می کنید؟کاملا درست می فرمایید. ملک طیف وسیعی از فعالیت های سیاسی، اجتماعی و ادبی را دنبال می کرد که تقریبا در میان ادبای آن دوران بی نظیر بود. خب از انتشار روزنامه در خراسان و تهران گرفته تا نمایندگی مجلس شورای ملی، خصوصا در دوره های سوم و چهارم تقنینیه تا در برابر تغییر رژیم قرار گرفتن در سال 1304 و... این مرد به حق یک انسان چندوجهی است و چه در دوران خودش و چه در ادوار بعدی، حقیقتا بی نظیر و مثال زدنی است. خصوصا این که ملک به خاطر فعالیت های گسترده سیاسی و اجتماعی اش بهای گزافی پرداخت کرد. تا جایی که مجبور است بسیاری از کتاب ها و وسایل شخصی منزل اش را بفروشد و در کمال عسرت و تنگی زندگی کند.
به نظر شما این وجوهات، بر شعر ملک الشعرا نیز تاثیر داشت؟ مثلا رد سیاست ورزی هایش را می توان در شعرهایش هم دنبال کرد؟
بله موافقم. بسیاری از اشعار مطرح و معروف ملک الشعرای بهار یا آشکارا سیاسی هستند یا رنگ و بوی سیاسی دارند؛ از شعر بلندِ قصیده دماوندیه تا بسیاری دیگر از قطعات، قصائد و غزلیات او. بهار اساسا فکر سیاسی اجتماعی قدرتمند و یک نوع مسولیت پذیری اجتماعی در خویش احساس می کرد. حتا این تعهد، باعث شد در کابینه چهارم قوام السلطنه در اواسط دهه بیست خورشیدی، مدتی سمت وزارت فرهنگ را بپذیرد و این مساله موجب از میان رفتن سلامتی شکننده جسمی اش هم می شود. من هرگاه قصائد و قطعات بهار را به خاطر می آورم، ناخودآگاه از این حجم دغدغه و دلسوختگی این شاعر بزرگ خراسانی دلم می گیرد و حتا گاه اشک به چشمانم می آید. خود قصیده دماوندیه در جایی که می گوید:
چون گشت زمین ز جور گردون
سرد و سیه و خموش و آوند،
بنواخت ز خشم بر فلک مشت
آن مشت تویی تو ای دماوند...
از آتش آه خلق مظلوم
وز شعله کیفر خداوند،
ابری بفرست بر سر ری
بارانش ز هول و بیم و آفند!
جالب است که این ترکیب خلق مظلوم برای نخستین بار در شعر دوران مشروطیت و خصوصا اشعار ملک الشعرای بهار پدیدار می شود. اگر به سابقه ملک نگاهی مختصر بیندازیم، نیک می بینیم که او به موازات کار شاعری، کنشگری سیاسی اجتماعی و البته یک ایرانی دادخواه و آزادی خواه است و در راه اعاده مشروطیت و دموکراسی پارلمانی از هیچ تلاشی فروگزار ننموده است. بدین جهت است که در شعر ملک نیز این مضامین سیاسی و اجتماعی را همراه با صور درخشان خیال و زبان فاخر خراسانی به خوبی می بینیم و حس می کنیم!
همان طور که می دانیم؛ محمدتقی بهار از نوجوانی، به مشی و جریان مشروطه خواهی پیوست. شعر و ادبیات ایران در آن دوره، چه شرایطی داشت و ادیب بودن بهار در نسبت با این جریان، چگونه تفسیر می شود؟
نکته بسیار جالبی را مطرح کردید. ادبیات ایران در آستانه مشروطیت دچار یک تحول اساسی و معنادار شده است. از آن حالت رخوت و سستی و کهنه گرایی به در آمده و تحت تاثیر جریان های آزادی خواهانه و تجدد غرب، هم در شکل و هم در محتوا دگرگون شده است. در همان زمان شاعرانی چون میرزاده عشقی، عارف قزوینی و ایرج میرزا از سویی و از طرفی امثال سیداشرف الدین حسینی و دخو(میرزا علی اکبرخان دهخدا) فعالیت وسیع ادبی داشتند. در حقیقت حتا می توانیم بگوییم ریشه شعر نیمایی یا شعر نو، در همان زمان بسته شده است. ادبیات مشروطیت ادبیات دوران بیداری است و بهار هم که در ابتدای انقلاب مشروطیت در شهر زادگاهش مشهد می زیست، با آشنایی و آگاهی از جریان مشروطه و به اصطلاح فرانسوی، کنستیتوسیون، در سلک آزادی خواهان و احرار زمانه در آمد. در همان مشهد شروع به دفاع از مشروطیت نموده و مدتی هم در انتشار شب نامه و مطالب آزادی خواهانه اهتمام ورزید. بعدها بانی روزنامه نوبهار و تازه بهار شد. جالب است که پسرعموی او شیخ احمد بهار که معمم بود نیز از آزادی خواهان به نام خراسان بوده است. در حقیقت جریان مشروطه و ورود به جهان تازه، باعث شکوفایی ادبیات و دوری گزینی از مضامین کهنه، مدح نامه ها یا مضامین تکراری سلکی و عاشقانه-عرفانی شد. البته در اینجا مرادم عرفان تخدیری دوران قاجار و پیش از آن است نه عرفان ایرانی یا عرفان فعال. بگذریم. بهار با حفظ صلابت زبان و سبک خراسانی در اشعارش، با آغوش باز به سوی این جها ن تازه رفت. او توانست ضمن حفظ دیرینه زبانی و سبکی، در قصائد قطعات و حتا غزلیات اش، مضامین نو و به روزی را خلق کند. همان چندوجهی بودن زندگی ملک، باعث شد تجربه زیسته غنی و قابل توجهی داشته باشد و این در کار ادبی اش هم بسیار موثر واقع شد!
ملک الشعرا را بیشتر به شعرهای حماسی و قصاید توصیفی با درون مایه های میهن پرستی و... می شناسیم. به نظر شما، ویژگی های شعر بهار چیست و چه نسبتی با جریان شعر قبل و بعد از خودش دارد؟
به گمان من ملک الشعرای بهار حلقه وصل جریان پیش از خودش و البته جریان معاصر ادبیات است. او به عنوان یک ادیب و شاعر و سیاستمدار تمام وقت، هرگز علایق اصلی اش به فخامت زبان و ویژگی های ادبی سبک خراسانی را از دست نداد و در عین حال آزادانه تجدد و نوگرایی ادبی را با تغییرات عمده ای در استراتژی و نگاه شاعرانه اش پذیرا شد. در واقع این غول خراسانی بر شانه قدما(از جمله بیهقی و فردوسی و ناصر خسرو و نظامی و..) ایستاده است؛ ولی نگاهی رو به جلو دارد. از این حیث بهار مورد توجه و احترام هم نسلان خویش و البته جوانان آن دوران قرار گرفت. خاطرم هست که جایی از قول امید شعر خراسان (مهدی اخوان ثالث) خواندم که نقل می کرد در ابتدای جوانی به همراه یکی از دوستانش به دیدار ملک الشعرا رفته بوده و در آنجا مورد تحسین و تمجید استاد بیمار واقع می شود. منظورم این است که ملک الشعرا تا انتها زندگی اش، از تقویت و تحسین جوانان هنرمند و شاعر دوران دست برنداشت و در این زمینه هیچ تعصبی هم نداشت. به جز این، بهار ادیبی پرمطالعه بود. به گواهی همسر و دخترش، او بسیار پرخوان بود و بخش مهمی از اوقاتش را به کتاب خواندن می گذراند. چیزی که امروز نشانی از آن نیست. همین امروز کدام نویسنده یا شاعر جوانی را می توانیم مثال بزنیم که واقعا مطالعات جدی و عمیقی داشته باشد؟ بهار ادبیات کهن فارسی را به خوبی و استادانه می شناخت. با ادبیات تازه غرب آشنا بود و تحولات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی زمانه را با دقت می نگریست. این خصایل از بهار چهره ای متفاوت می سازد. به گمان من حساسیت های فرهنگی بهار، ناشی از عشقش به کشور و عشق او به زبان و فرهنگ فارسی و ایرانی است؛ چیزی که امروز در میان جوانان بسیار کمرنگ شده است؛ اما ویژگی اصلی شعر بهار به نظر من، تخیل اسطوره ای-حماسی، فخامت زبانی، تصاویر بکر و بدیع و روح ایران دوستی و آگاهی انسان ایرانی است. بهار به عنوان شاعر، رنتازهه و نکته سنج و درد آشناست و همه درد او از جهل، تزویر و البته شلتاق استبداد است؛ حتا استبداد با چهره هایی گول زننده و متفاوت... از این روی مشخصه اصلی شعر بهار در نگاه نخست زبان آوری، گستره واژگان و فخامت و صلابت سبک خراسانی است و در نگاه دیگر، تنوع مضامین و لطافت طبع و تخیل هموار و درخشانش است. من تصور می کنم او واپسین غول شعر یا جریان کلاسیک شعر فارسی بود و باید به حرمتش کلاه از سر برداریم. خوشحالم که در زمانه ای نزدیک به ملک الشعرا زندگی می کنم و هنوز می توانم مشخصات آن دوران را تا حدودی ادراک کنم. امروز سالروز به جهان آمدن ملک است. امید دارم شعر ملک و تحقیقات تاریخی و ادبی گران سنگش را بیشتر مرور کنیم. هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست!
در انتها همچنین پیشنهاد می کنم علاقمندان جریان ترور میرزاده عشقی را از قول بهار بخوانند که سخت تکان دهنده است. جالب اینجاست که خود ملک الشعرا هم در لیست ترور ماموران دستگاه نظمیه وقت قرار داشت که البته کس دیگری(زنده یاد واعظ قزوینی) به جای او کشته شد و بهار جان سالم به در برد.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران